زابل، مرکز دنیا!
--------------------------------------------
چند ماه قبل از رحلت امام (رضواناللّهعلیه)، مرتب از من مىپرسیدند که بعد از اتمام دوره ریاست جمهورى، مىخواهید چه کار کنید. من خودم به مشاغل فرهنگى زیاد علاقه دارم؛ فکر میکردم که بعد از اتمام دوره ریاست جمهورى، به گوشهایى بروم و کار فرهنگى بکنم. وقتى از من چنین سؤالى کردند، گفتم اگر بعد از پایان دوره ریاست جمهورى، امام به من بگویند که بروم رئیس عقیدتى، سیاسى گروهان ژاندارمرى زابل بشوم - حتى اگر به جاى گروهان، پاسگاه بود - من دست زن و بچهام را مىگیرم و مىروم! واللَّه این را راست مىگفتم و از ته دل بیان میکردم؛ یعنى براى من زابل مرکز دنیا مىشد و من در آنجا مشغول کار عقیدتى، سیاسى مىشدم! به نظر من، بایستى با این روحیه کار و تلاش کرد و زحمت کشید؛ در این صورت خداى متعال به کارمان برکت خواهد داد.
(نقل در دیدار با مسئولان سازمان تبلیغات اسلامی در پنجم اسفند 1370)
احمد سوکارنو ما را با هم رفیق کرد
--------------------------------------------
جنبش عدم تعهد در یک برههى نسبتاً طولانى توانست در دنیا نقش ایفا کند؛ اما امروز متأسفانه نقش جنبش عدم تعهد کمرنگ شده است. در واقع پایهگذار اصلى این جنبش، سه چهار نفرِ معدود بودند که مؤثرترین آنها مرحوم احمد سوکارنو بود.
بد نیست خاطرهیى را هم در اینجا بگویم. سال 1353 شمسى (1974 میلادى) من با یکى دو نفر دیگر در سلول خیلى کوچکى در تهران زندانى بودم. طول این سلول 20/2 متر و عرض آن 80/1 متر بود. یک شب اول مغرب داشتم نماز مىخواندم که یک نفر زندانىِ جدید را وارد سلول کردند. زندانىِ جدید از کمونیستهاى خیلى متعصب و داغ بود. وقتى دید من دارم نماز مىخوانم و فهمید مذهبى هستم، از همان اول براى من قیافه گرفت! هرچه سعى کردم با او ارتباط برقرار کنم، دیدم نمىشود؛ اخمهایش توى هم است و حاضر نیست با من گرم بگیرد. به او جملهیى گفتم که بکلى تغییرش داد. گفتم احمد سوکارنو در کنفرانس باندونگ گفته است چیزى که ما را اینجا گرد آورده، وحدت دین یا عقیده یا نژاد نیست؛ بلکه وحدتِ نیاز است. گفتم من و تو در اینجا وحدتِ نیاز داریم؛ در یک سلول داریم زندگى مىکنیم؛ یک مأمور پشت در مراقب ماست؛ یک بازجو و یک شکنجهگر منتظر من و توست؛ عقیدهى ما یکى نیست، اما نیازمان یکى است. گفتم وقتى وحدت نیاز در سطح عالَم مىتواند تأثیرگذار باشد، در یک سلول به این کوچکى بیشتر مىتواند تأثیرگذار باشد. پس از این صحبت، ما با هم رفیق شدیم! در حقیقت احمد سوکارنو ما را با هم رفیق کرد! امروز هم همینطور است؛ کشورهاى ما وحدتِ نیاز دارند. امروز همهى کشورهاى اسلامى بدون استثناء مورد هدف توطئهها و طمعهایى هستند؛ این در حالى است که امکانات خیلى زیادى دارند.
غبار فراموشى
--------------------------------------------
آن زمانى که بنده در ایرانشهر تبعید بودم، به مناسبتهاى مختلف، با مسؤولان ارتباط پیدا مىکردیم. آن وقت به بنده گفتند که یک معاونِ استاندار تا حالا به ایرانشهر نیامده است! در سال 57 در ایرانشهر سیل آمد و هشتاد درصد شهر قطعاً خراب شد؛ یعنى من یک به یک تمام مناطق شهر را با پاى خودم رفتم و دیدم. پنجاه روز ما امداد و پشتیبانى مىکردیم. یک نفر از مرکز که هیچ، از زاهدان هم یک نفر آدم برجستهى متشخص به ایرانشهر نیامد که بگوید چه خبر است اینجا ! به صورت ظاهرى هدایایى به وسیلهى «شیر و خورشید» فرستادند که اولاً اگر به دست مردم مىرسید، یکدهم نیازهایى که مردم داشتند و یکدهم آنچه که ما تبعیدیها براى مردم فراهم کرده بودیم، نمىشد؛ ثانیاً همان را هم نمىدادند و از آن هدایاى ناچیز، مبالغى هم براى خودشان لازم داشتند تا بخورند. یعنى اصلاً ایرانشهر که مرکز جغرافیایى و به یک معنا مرکز فرهنگى بلوچستان بوده، همیشه در طول زمان، بکلى مغفولٌعنه بود؛ زاهدان هم همینطور. براى شتر سوارى و استفاده از شرابِ چند ده ساله به بیرجند مىرفتند و براى اینکه در آنجا عیاشى کنند، بیرجند فرودگاه داشت؛ اما چون در اینجا وسیلهى عیاشى فراهم نبود، به بلوچستان نمىآمدند. یعنى هر نقطهیى در کشور - چه بلوچستان، چه هر نقطهى دیگر - که محرومیت داشت، مغفولٌعنه بود. مازندران خوب بود، براى اینکه بروند آنجا استفاده کنند. رژیم گذشته اینطورى بود.
یک چیز جالبى به شما بگویم: در مازندران، پنج فرودگاه هست که از زمان رژیم گذشته مانده است! پنج فرودگاه در یک استان که همهاش هم براى رژیم گذشته و آن شخص طاغوت یا نزدیکان او بوده است. فرودگاه رامسر براى استفاده از هتل رامسر که مىدانید براى چه کسانى بوده است؛ فرودگاه نوشهر براى گردشگاه هر سالهى طاغوت که برود آنجا و دو ماه استراحت کند؛ فرودگاهى براى یک اردوگاه نظامى که نظامیان وابسته به آنها - که از یک نیروى بخصوصى بودند و نمىخواهم اسم بیاورم - آنجا بروند و خوش بگذرانند؛ فرودگاه دشتناز نزدیک سارى - که امروز فرودگاه رسمى مازندران است و مردم از آن استفاده مىکنند و در گذشته براى الواط و اوباش اولاد رضاخان بوده است - که هزاران هکتار از زمینهاى حاصلخیز را تصرف و یک فرودگاه هم وسطش درست کرده بودند؛ و یک فرودگاه هم در املاک نوکران خودشان در حدود مینودشت. پنج فرودگاه براى دستگاههاى وابستهى به حکومت یا نزدیک به آنها؛ اما مردم، اساتید، مستحقان و بیماران علاجناپذیر مازندران مطلقاً نه از فرودگاه، نه از هواپیما و نه از هیچ تسهیلات دیگرى برخوردار نبودند. آنها هر سال چند بار به مازندران مىرفتند؛ اما به مثل زاهدان در تمام عمر حکومتشان یک بار هم سر نمىزدند؛ این مىشود غبار فراموشى.
بیانات در دیدار نخبگان استان سیستان و بلوچستان 05/12/81
پوشیدن لباس نظام
--------------------------------------------
مقام معظم رهبرى به من فرمودند: من در زمان جنگ، همیشه با لباس نظامى در جبههها حاضر مىشدم، اما تردید داشتم که آیا مصلحت در همین است که من لباس پیغمبرصلى الله علیه وآله را کنار بگذارم و این لباس تنگ نظامى را بپوشم یابا همان لباس روحانى به جبهه بیایم؟
ایشان هنگام مراجعت به تهران، لباس روحانیت را روى همان اونیفرم نظامى مىپوشیدند و پس از تقدیر گزارش به حضرت امام قدس سره به نماز جمعه مىآمدند و نماز وحدت آفرین جمعه را مىخواندند.
ایشان در ادامه فرمودند: روزى که براى دادن گزارش از جبهه، به جماران رفتم، امام قدس سره پشت پنجره ایستاده بودند. من مشغول باز کردن پند پوتینها و این کار مدتى طول کشید.
حضرت امام قدس سره ایستاده بودند و با لبخندى، خیره خیره مرا نگاه مىکردند. پس از آن که وارد اتاق شدم، دست امام را بوسیدم. معظم له دستى به پشت من زدند و فرمودند: زمانى پوشیدن لباس سربازى در عرف ما، خلاف مروت بود؛ ولى الان مىبینم چه برازنده شماست!
آیةاللَّه خامنهاى فرمودند: با این کلام دل رباى امام، تردید از دلم بیرون رفت و از آن روز به بعد، همیشه از پوشیدن لباس نظامى لذت مىبردم.!
حجةالاسلام و المسلمین ذوالنور
. پرتوى از خورشید، ص 139.
رهبر عالیقدرمان حضرت آیت الله سید علی خامنه ای فرزند مرحوم حجت الاسلام والمسلمین حاج سید جواد حسینی خامنه ای، در روز 24 تیرماه 1318 برابر با 28 صفر 1358 قمری در مشهد مقدس چشم به دنیا گشود. ایشان دومین پسر خانواده هستند. زندگی سید جواد خامنه ای مانند بیشتر روحانیون و مدرسّان علوم دینی، بسیار ساده بود
برای دیدن بقیه به ادامه مطلب بروید ...
ادامه مطلب ...