«بسم الله الرحمن الرحیم»
سخنرانی شهید مهدی باکری در جمع مسئولین ردههای لشکر
ضمن عرض سلام خدمت برادران و عرض تبریک
سالروز تشریففرمائی امام عزیز به ایران و این روز، یکی از بزرگترین روزهاست، نه
تنها در تاریخ ایران بلکه در تاریخ اسلام، چرا که حضور امام عزیز مستقیماً در بین
مردم باعث هدایت مستقیم مردم شد و در نتیجه، قدم بزرگی بود در جهت سقوط رژیم
شاهنشاهی و پیروزی انقلاب اسلامی. انشاءالله که این روز، برای تمام مستضعفین دنیا
و مسلمین ایران مبارک باشد. و در چنین روزی بود که جماعت در شهرستآنها آن استقبال
پرشور را کردند و در خود تهران با شستن خیابانها و گذاشتن گل از فرودگاه مهرآباد
تا بهشتزهرا صف بستند.
بقیه در ادامه مطلب ... | | در جمع برادران عقیدتی سیاسی لشکر |
| در جمع بسیجیان لشکر عاشورا |
| | بعد از عملیات خیبر در جمع مردم حزب الله |
| در جمع لشکریان پیروز عاشورا |
| | در جمع لشکریان همیشه پیروز عاشورا |
| درجمع مردم تبریزدر مجلس یادبود شهدای والفجر 4 |
| در جمع مردم حزب الله تبریز |
| در جمع نیروهای مهندسی لشکر |
| | در صبحگاه لشکر عاشورا در اردوگاه شهدای خیبر |
| | در جمع رزمندگان لشکر عاشورا |
| | | در جمع نیروهای واحد تبلیغات |
| در جمع کادر و مسئولین لشکر در مورد نظم و انضباط |
| در جمع برادران واحد اطلاعات عملیات |
|
| |
|
«بسم الله الرحمن الرحیم»
سخنرانی شهید مهدی باکری
در جمع مسئولین ردههای لشکر
ضمن عرض سلام خدمت برادران و عرض تبریک
سالروز تشریففرمائی امام عزیز به ایران و این روز، یکی از بزرگترین روزهاست، نه
تنها در تاریخ ایران بلکه در تاریخ اسلام، چرا که حضور امام عزیز مستقیماً در بین
مردم باعث هدایت مستقیم مردم شد و در نتیجه، قدم بزرگی بود در جهت سقوط رژیم
شاهنشاهی و پیروزی انقلاب اسلامی. انشاءالله که این روز، برای تمام مستضعفین دنیا
و مسلمین ایران مبارک باشد. و در چنین روزی بود که جماعت در شهرستآنها آن استقبال
پرشور را کردند و در خود تهران با شستن خیابانها و گذاشتن گل از فرودگاه مهرآباد
تا بهشتزهرا صف بستند.
انشاءالله اگر عمری باقی باشد، علاوه بر
این که برای فرماندهان تیپها تأکید شده است که در ردة فرماندهان دسته، گروهان و
معاونین گروهان جلسه بگذارند، من بعد، من خودم هم سعی خواهم کرد که خدمت برادران
بیایم تا یکسری مسائلی را هم در جهت تذکری که دو نفر برادر مسلمان برای همدیگر
موظفند بدهند و هم در جهت بررسی و بحث روی عملیاتها، تاکتیک و بالا بردن تجارب
فرماندهان [ردهها] عرض کنم. فرماندهان گروهآنهای هر سه تیپ تشریف آوردهاند؟
برادران سعی کنند این مسائلی که گفته میشود ینها را یادداشت کنند، کاغذ ندارید
برادر مرتضی از ستاد کاغذ بیاورد برای برادران. همه کاغذ دارند؟ انشاءالله که توجه
کافی به این مسائل [خواهید داشت چرا که] علاوه بر این که یک جلسهای است که در جهت
پیشرفت و پیشبرد بهتر امور مسلمین است، عین یک جلسة توجیهی است و به صورت، کلاسی
که آدم مؤظف است شرکت و مطالب را یاد بگیرد. پس توجه کنید و نکات لازم را حتماً
ثبت کنید با این که یقیناً تعدادی از برادران واقفند به این مسائل، با این حال
بلامانع است. چون سریعاً تصمیم گرفته شد برای تشکیل این جلسه و من وقت نداشتم که
مطالب را مرتب کنم و منظم بگویم، ولی با این حال تعداد مسائلی که نوشته شده است و
کاملترش و مرتبترش انشاءالله در جلسات بعدی مطرح خواهد شد.
علت حضور ما در جبهه
بنده صحبتم را با این موضوع شروع میکنم
که، هر فرد مسلمان و به خصوص یک مسلمانی که به نحوی مسئولیتی به او واگذار شده است
و بالاخص شما برادرانی که از فرماندة دسته گرفته، از فرمانده گروهان گرفته تا ردههای
بالاتر، در تشکیلات نظامی، یک واحد حکومت اسلام قبول مسئولیت کردهاید، لازمهاش
این است که در مرحلة اول ما نسبت به هدفی که به خاطر آن تلاش میکنیم، آگاهی کامل
داشته باشیم. برای این که شناخت و باور و اعتقاد روشن است که باعث مصمم شدن، و با
اراده شدن و خسته نشدن انسان میشود. اگر انسان برای انجام مسئلهایی اعتقاد و
باور و یقین داشته باشد، یا یک مقصدی که میخواهد به طرف آن حرکت کند، با تمام
توانش تلاش خواهد کرد تا آن کار را انجام دهد و تمام سختیها را تقبل خواهد کرد در
قبال انجام آن کار؛ و لذا مهمترین مسئلهای که باید در ذهن ما روشن شود، هدفی است
که به خاطر آن ما تلاش میکنیم و بالاخص در این جبهه حضور پیدا کرده و برخی
مسئولیتها را به عهده گرفتهایم. و برای این که در انجام این مسئولیت خسته
نباشیم، رشد کنیم، مصممتر باشیم، مقاومتر باشیم، متعهدتر، صبورتر و دلسوزتر باشیم،
لازمهاش این است که بدانیم برای چه ما در این جا حضور پیدا کردهایم. و برای چه
این مسئولیت را قبول کردهایم و برای چه مجبوریم که این مسئولیت را قبول کنیم؟ این
مسئلهای که از یک رزمنده میپرسند برای چه به جبهه آمدی؟ میگوید خوب، پیرو فرمان
امام و تکلیف شرعی که دارم، حضور پیدا کردهام. زمانی انسان با همین ساده گفتنها،
انگیزة به جبهه آمدنش را بیان میکند، و چه بسا یک سری مسائل و مشکلاتی که برایش
در رابطه با غیر جبهه پیش بیاید، آن مسائل را بیاورد در مقابل جبهه بگذارد و
مقایسه کند و چه بسا یکسری تصمیمهایی هم بگیرد. ولی زمانی هم یک فرد جملاتی را که
بیان میکند، روی آنها فکر کرده، و جملات را انگار تحلیل کرده و در ذهن خودش حلاجی
میکند و بر روی آن مسئله، سخنی را بیان میکند.
برای آن اشخاصی که مسئول هستند و به
خصوص در جمع ما یک فرماندهی که از 12 نفر گرفته تا 300 نفر، تا 600 نفر، تا 1000
نفر، تا 2000 نفر و الی آخر [نیرو در اختیار دارد]، باید این مسئله را یک مقدار بیشتر
در ذهنش حلاجی کند. چون این مسئول و فرمانده یک جمع اسلامی است. یک جمع مسلمین
است! این بحث خیلی گسترده و وقتگیر است و در ابعاد مختلف قابل بحث است، ولی برای
این که مسائل دیگری هم هست، من یک قسمتش را میگویم و باز هم قسمتهای دیگر را
انشاءالله در جلسات دیگر خواهم گفت.
نگرش معادگرانه
برادران! ما باید هر لحظه فکرمان و
ذهنمان ـ در مقابل مسائل دنیوی که داریم ـ متوجه این مسائل که عرض میکنم، باشند.
یکی از اصول اعتقادی ما مسئله معاد و روز قیامت است، که در اثر مطالعه و دیدی که
داریم، در دنیا و در یک بعد کوچک این نظم و نظام و حساب و کتابی که در خلقت میبینیم،
و بینظمی، هرج و مرج و بیحساب کتابی مشاهده نمیکنیم، در این خلقت الهی؛ و چون
موجود زندهایی هستیم که در این خلقت و در رابطه با همین نظام و نظم و هدفی که این
خلقت آن را دنبال میکند، به وجود آمدهایم، باید بیشتر به این مسئله دقت کنیم.
این که خداوند متعال میفرماید: روز معاد، روز قیامت، روزی است که تمام مردهها
زنده میشوند و هرکس نسبت به اعمالی که انجام داده، جوابگو خواهد بود و به حساب و
کتاب او رسیدگی خواهد شد. معاد یک امر یقینی است چرا که ما اعتقاد قلبی داریم نسبت
به پیامبر اسلام و کتابی که از طرف خداوند وحی شده بر او و راهنما و کتاب هدایت ما
مسلمین است، و حتی با عقل ناقص و با کمی توجه، و همچنین از هدفدار بودن و از وجود
نظم در آفرینش و خلقت، پی میبریم که باید یقیناً این مسئله [معاد] واقع شود. پس
یکی از مهمترین توجههای ما، نسبت به آن تلاشی که میکنیم، مسئله قیامت و معاد است
که هر لحظه باید مورد توجهمان باشد. این که، ما یک روز زنده خواهیم شد و در درگاه
خداوند که هیچ برگشتی ندارد، جوابگو خواهیم بود در مقابل اعمالمان؛ پس موقعی که
این یک امر مسلم و واقع شدنی است، چه اعمالی از طرف خداوند مقبول و پسندیده است و
چه اعمالی در درگاه خداوند متعال مذموم و ناپسند است؟ پس یک امر مسلم است که ما
باید دنبال اعمال و خصایلی باشیم، خلقها، صفات و اخلاقی باشیم که از طرف خداوند و
از طریق پیامبر اکرم (ص) و ائمه اطهار (ع) ـ ولایتی که بعد از امام عصر هست ـ و تا
این روز برایمان مشخص شده و گفته شده است. و خودمان را مطابقت بدهیم با آن
روشها، با آن عادات، با آن اعمال و پرهیز بکنیم از آن اعمالی که نهی شدهایم از
آنها این مسئله باید به طور جدی و در همه لحظات عمر در ذهن برادران باشد.
و اما در رابطه با مسئله جنگ و جهاد؛
احکام و دستوراتی که خداوند متعال در رابطه با جهاد مشخص کرده است، به دنبال همان
اعتقادی که به معاد داریم ـ که تعهدآور است قلب انسان را میلرزاند، تکان دهنده
است، هوشیار کننده است ـ باید مورد توجه دقیق باشد. مثلاً محصلی که در یک کلاس درس
میخواند واقف است که در پایان سال از او امتحان خواهند گرفت، نسبت به آن آموزشها
و آن سرمایههایی که برای او صرف شده است، جوابگو خواهد شد و در یک ورقه نسبت به
سوالاتی که از او میشود پاسخ خواهد داد. یقیناً تمام برادران محصل بودهاند، آخر
سال ولوله در بین بچهها میافتاد، که امتحان است. تلاش میکنند، شبها کم میخوابند،
درسها را زیاد مرور میکنند، سعی میکنند کمبودها را جبران کنند، سؤالاتی که
برایشان مانده است از همدیگر میپرسند، دنبال مسئله میروند، مسئله حل میکنند، تا
از امتحان به صورت پسندیدهای بیرون بیایند و آزمایشهایشان را خوب انجام بدهند.
انتظار خانواده، انتظار جامعه هم این است که یک محصل قبول شود و در سطح بالا با
نمرات خوبی قبول شود. و هرکس رد یا تجدید شود، مذموم است و همه او را مسخره میکنند،
به او طعنه میزنند، چون که بیتعهدی کرده است، کم کاری کرده است، تنبلی کرده است.
پس موقعی که یک روزی را مشخص کردهاند
برای انسآنها به نام روز معاد و روز قیامت، آن امتحآنها، آن آموزشها و آن
امکانات، و آن نعماتی که در اختیار ما قرار داده شده است و آموزشهایی که داده
شده است، همان احکامی که وحی شده بر پیامبر و نقل شده از ائمة اطهار (ع)، ینها
همان مسائلی است که برای ما آموزش داده شده است. چقدر به ینها عمل کردهایم؟ چقدر
عامل شدهایم؟ چقدر احساس تعهد و مسئولیت و ترس کردهایم؟ اینها همه ثبت میشود و
آن روز جوابگو خواهیم بود؟ منتها، در موقع تجدید شدن یا رد شدن اجازه میدهند که
مجدداً درس بخوانیم، ولی در روز قیامت این اجازه، دیگر نیست. یا قبول است، تا ابد
قبول! یا ردّ است، تا ابد ردّ! پس، بنابراین مسئله را برادران در ذهنشان حتماً
پرورش دهند، و یقیناً هم در ذهنشان هست. این امر بسیار جدی و از اصول اعتقادی
ماهاست. و تمام اصول اعتقادی ما، تعهدآور، مسئولیتآور و قابل توجه هستند. یکی هم
این است که خیلی بارز و مشخص است و در رابطه با جبهه هم که هستیم، در رابطه با
شهادت، از این دنیا رفتن و باور مرگ، انسان باور میکند که بلی مرگ هست! از این
جهت، این مسئله اهمیت پیدا میکند.
در رابطه با مسئله اسلام و بالاخص مسئلة
جنگ و تعهدی که بایستی در افراد مسئول ـ در هر رده ـ باشد! جنگی که متعلق به اسلام
است، اخلاق برخورد و حسناتی که یک مسئول اسلامی ـ نظامی باید دارا باشد. البته
انشاءالله سعی خواهیم کرد، این مسئله موضوع بحث عملی ما قرار بگیرد و در جلسات آتی
به صورت منظم این صفات بیان شوند تا ببینیم ما چه قدر دارای این صفات، اخلاقها و
ارادهای که مد نظر شریعت اسلام است، هستیم؟ و اخلاق یک فرد مسئول نظامی چه قدر در
ما هست و چه قدرش نیست؟ و باید تلاش کنیم و دارای آن اخلاق باشیم.
تکلیف شرعی بالاتر از مسائل دنیوی
اما یک مقدار در مورد کلیات! ما در
مرحلة اول بر اساس دینی که قبول کردهایم، مکلفیم که در جهاد و جنگ اسلامی به نسبت
توانمان شرکت کنیم، چون انسان در مقابل خداوند متعال نسبت به آن اندازه توانی که
دارد، مسئول است، یعنی نه، میتواند مسئولیتی بپذیرد که قادر به انجام آن نیست و
نه، میتواند یک ظرفیت و توانی که در خود دارد، آن را بیان نکند و در نتیجه کارهای
کوچکتر را انجام دهد. انسان در مقابل این هر دو کار هم جوابگو است. به اندازه
توان خودش باید قبول مسئولیت کند و تلاش هم بکند و تلاش اضافی هم بکند که توانش را
روز به روز افزایش دهد. خوب، خداوند متعال برای ما مشخص کرده و ائمه اطهار هم
مسائل را بیان فرمودهاند. کفر و دشمنان اسلام برای ما مشخص شده است، قوای اسلام
مشخص است، رابطه این دو تا که تضاد دارند و باید جنگ بکنیم تا دشمنان اسلام را از
بین ببریم و ریشهاش را قطع کنیم، مشخص است. تکلیفی که مسلمین دارند و باید قیام
بکنند بر علیه ضد اسلامیان و لیاقت و شایستگی سربازی امام زمان را پیدا بکنند و
زمینة ظهور امام را فراهم کنند، این هم برای ما مشخص است. در این رابطه است که
برادران حضور پیدا کردهاند و میجنگند.
منتها یکسری احکامی هم واجب است که برای
ما مشخص کردهاند، برای تمام مسلمین و بخصوص برای برادرانی که مسئولند. که اگر
ینها را در ذهنمان حلاجی کنیم، بیشتر میتوانیم توانی را که برای یک سرباز مسئول
اسلام لازم است، آن را پیدا کنیم. آن هم این است که مسائل دنیوی و مسائل اخروی طبق
احکام الهی در ذهن ما تفکیک بشود. یکی از مشغلهها که در ذهن ما ایجاد مسئله میکند
و یقیناً در ذهن برادران نیست ولی خوب یک مسئلهای است که بیان شده و گفته شده،
حالا ما هم صحبت میکنیم، مسائل دنیوی است. خانواده است. مال [و ثروت] است. الحمدلله
آنهایی که در جبههها جنگ میکنند از مال دنیا کافی بهرهمند نیستند که همان ثروت
آنها را بگیرد! مقامهایشان هست، شغلهایشان، خانههایشان، نمیدانم کسبهایشان
هست. تمام ینها؛ که ینها را خداوند متعال برای ما عطا کرده که در جهت اهدافمان
مورد استفاده قرار دهیم، خدای نکرده طوری نباشد یک روزی بیاید که این افراد خودشان
این مسائل دنیوی که هر فردی به وجهی با آن مواجه است، مسائلی برتر از هدف باشد و
ایشان را از راه خودش برگرداند. آیهای هم در این مورد هست:
یا اَیُّها الَّذینَ آمَنوُا لا
تَتَّخِذوُا آبائَکُمْ وَ اِخْوانَکُمْ اَوْلِیاءَ اِن اسْتَحَبُّوا الْکُفْرَ
عَلَی الْایمانِ وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَاوُلئِکَ هُمُ الظّالِموُنَ *
قُلْ اِنْ کانَ آباؤُکُمْ و اَبْناؤُکُمْ وَ اِخْوانُکُمْ وَ اَزْواجُکُمْ وَ
عَشیرَتُکُمْ وَ اَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها و تِجارَتٌ تَخْشَوْنَ کَسادَها وَ
مَساکِنُ تَرْضَوْنَها اَحَبَّ اِلَیْکُمْ مِنَ اللهِ وَ رَسوّلِهِ وَ جِهادٍ فی
سَبیلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتّی یأتِی اللهُ بِاَمْرِهِ وَ اللهُ لا یهدی الْقَوْمِ
الْفاسِقین*[1]
میفرماید: ای کسانی که ایمان آوردهاید،
پدران و برادران خود را آنقدر دوست نگیرید که از خداوند بیشتر باشد که در نتیجه
اگر این کار را انجام بدهید، کفر را برتر از ایمان شمردهاید و هرکس از شماها این
کار را بکند، همانا این اشخاص چه کسانی هستند؟ «هم الظالمون» اگر خانوادهاش،
پدرش، نمیدانم برادرش و ... را آن اندازه دوست بدارد که از خداوند بیشتر باشد،
کافر شده است! اگر پدران، پسران، برادران، زنان و خویشان شما و آن اموالی که آنها
را جمع کردهاید، کسب کردهاید، که میترسد بیرونق باشد و آن خانههایی که علاقهمند
هستید به آنها، و از خانههایتان خوشتان میآید، زحمت کشیده چند سال کار کرده و
خانه ساختهاید و علاقمند شدهاید و خوشتان میآید. اگر ینها را از خدا، از پیامبر
خدا و از جهاد کردن در راه خدا بیشتر دوست بدارید، پس منتظر باشید که امر خداوند
به شما برسد و این امر خداوند است که خداوند متعال هدایت نمیکند کسانی را که فاسق
شدهاندـ فاسق یعنی کسی که از راه خداوند انحراف پیدا کرده و به راه شیطانی رفته
است ـ میگوید اگر ینها را از خدا، از پیامبر خدا و از جهاد در راه خدا بیشتر دوست
بدارید، شما فاسق شدهاید، از راه خدا خارج شدهاید و منتظر باشید که عقوبتهای
خداوند به شما نازل شود. البته ملت مسلمان ایران و رزمندگان در عمل با این شهادتهایشان
نشان دادهاند که نه خانههایشان را بیشتر دوست میدارند و نه پدر و مادرشان را!
ینها [رزمندگان] هر چیزی را به خاطر اسلام و خدا میخواهند و در عمل با این شهادتهایشان
نشان دادهاند با این ایستادگیها و مقاومتهایی که چه در زمان رژیم منحوس پهلوی
با شرکت کردنشان در حرکتهای انقلابی و چه بعد از پیروزی انقلاب با شروع جنگ
تحمیلی، در این جنگ، نشان دادهاند که همه چیزشان را به خاطر اسلام و خدا رها کردهاند.
توجه به احکام الهی
این یکی از احکام و از بزرگترین حکمهاست
که خداوند برای ما تعیین کرده است که خدای نکرده در حین انجام مسئولیتمان ـ تقبل
مسئولیت، انجام مسئولیت، چه قبل از عملیات و چه در حین عملیات ـ متوجه باشیم که
این مهمترین حکم [است که] از طرف خداوند قرار داده شده است. خدای نکرده ذهن متوجه
نباشد که آی! فلان کارم ماند، خانه ام ماند، نمیدانم زن و بچهام مریض شد، آن
ماند، این ماند و ... که جهاد مهمتر از همة این امور است که انجام آن برای ما
تعیین شده است. که توجه به این حکم، شجاعت، تحوّر و آن جملهای که امام علی (ع) در
جنگ جَمَل به پسرش گفت: أَعِرَ اللهُ جُمْجُمَتِکَ تحقق مییابد. بعد از این
که تصمیم گرفتی و مصمم شدی که با ارادة آهنین حملهور شوی به سوی دشمن، أَعِرَ
اللهُ جُمْجُمَتِکَ این سر را به خدا بسپار، تمام فکر و خیال و امثال ینها را که
مغز تو را مغشوش میکند و باعث میشود که در تو نسبت به هجومی که به دشمن خواهی
برد، سستی و دودلی و تردید و ترس بیافریند، از ذهن خود بیرون کن. سرت را بسپار به
خداوند و همه را از ذهنت بیرون کن: أَعِرَ اللهُ جُمْجُمَتِکَ این سر را بسیار به
خدا! در آن لحظه این سر را عاریه بده به خداوند. خدایا این سر مال توست.
پس برای یک فرمانده و سربازان اسلام،
مهمترین مسئله این است که این امر در ذهنشان تفکیک شود و همیشه درجه اولی و اولویت
را به خداوند و به پیامبر خدا و ائمة آن بدهند و به ولی امری که برای ما تعیین شده
است! به آن سخنانی که میگویند، آن خطی که مشخص میکنند در جهت تداوم و انجام آن
سخنانی که به ما گفتهاند، که توجه به این مسئله انسان را وادار میکند در صحنة
عملیات، قبل از عملیات یک نوع تحوّر، شجاعت، مسئولیتپذیری و دقت به وجود آورد و
به یک فرد مصمّم و پولادین تبدیل شود تا مسئولیتش را انجام بدهد و در مقابل لشکر
کفر، آن برازندگی و شایستگی که لازمة یک سرباز اسلامی است، از خودش نشان دهد.
فرماندهی بر اساس ضوابط اسلامی
مسئولیتی که یک فرمانده، از فرمانده
دسته گرفته حتی پنج نفر یا ده نفر که به او میسپارند و به او میگویند که آقا شما
برای اینان فرمانده هستید، الی آخر، در قبال هدفی که مشخص شده مسئولیت، دارد، یک
جزء کوچکش را گفتم. امّا در رابطه با نیروهای این فرمانده [باید بگویم که] در
تشکیلاتی که در آن قرار دارد و فرمانده آن قسمت است یکی از مسئولیتهایش این است
که انسجام و روحیهای که برای انجام یک عملیات لازم است در واحدش به وجود بیاورد.
منظورم از واحد، شامل هر چند نفری میشود که در یک قسمت در اختیار برادران است و
فرمانده هم که گفته میشود، منظورم هر کسی که مسئول است در همة قسمتها؛ پس، یک
مسئوولیتش این است که بداند انسجام و روحیه در نیرویش در چه وضعی است؟ چون میخواهد
جنگ کند و در جنگ هم یک قسمت نیرو است که لازم است جنگ کند، پس یک وظیفهاش این
است که تشکل و انسجام نیرویش را تأمین کند که در روی این [مسئله]، مقداری صحبت شدو
چون، هم باید با نیرو کار بکند، برخورد بکند و هم روحیه را بیافریند و هم آن
انسجامی که لازم است، در آن سازمان بیافریند، متشکل باشد و [مجموعة کار] در دستش
باشد، چون بعضی گروهآنها میگویند آقا این گروهان خوب است. خوب به آن کسی میگویند
که بر نیروهای خود تسلط داشته باشد. مانند این است که نیروها همگی در مشت او قرار
دارند. نه آن طوری که به نیرو فشار وارد کنند، بلکه از این نظر که کنترل دارند روی
نیروهایشان؛ میگوید یعنی وقتی عملیات شد من قادرم، هم این نیرو به حرف من گوش میدهد
و هم تسلط دارم بر روی آن، پس هدایت میتوانم بکنم و نیروهایش کیفیت پیدا کرده،
آموزش دیده و تسلط دارد بر نیرویش و نیرو کاملاً مطیع است و به حرف این کاملاً گوش
میدهد.
بعضیها میگویند که نه، این نیرو درب و
داغون و متلاشی است. چرا؟ چون که 5 نفر یک رای میدهد، 10 نفر نظر دیگری میدهد، 5
نفر دیگر یک نظر جداگانهای میدهد؛ در نتیجه تسلط لازم را ندارد. در نتیجه میگوید
که آقا نیرو از هم پاشیده است و انسجام ندارد.
برادران! چون ما در تشکیلاتی کار میکنیم
که تشکیلات اسلامی است و ضوابط، مقرّراتی که حاکمند در تشکیلات ما، در رابطه با
اسلام حاکمیت دارند، مقرراتی نیستند که دیکته کرده باشند، آموزش بدهند و بگویند که
طبق این باشید یا مثل ارتش قبل از انقلاب باشید. در آن ارتش یک سری ضوابط بود که
سرباز مثلاً باید این طور باشد، درجهدار باید اینگونه باشد، این فرد، این کار را
انجام خواهد داد، آن یکی، آن کار را انجام خواهد داد.
بر اساس آن [ضوابط] نیست. نه ملت و نه
نیروها و نه شماها، هیچ وقت قبول نمیکنید، این ضوابط و مقررات را؛ یعنی آن
چیزهایی که در رابطه با شرع باشد، دستور اسلام است قبول میکنند، با جان هم قبول
میکنند، مطیع هستند و انجام میدهند. ولی مقرراتی که خشک باشد، عین ارتشهایی که
در دنیا هستند، ضوابط و مقرراتی که دارند، مطیع نیستند. پس این جا یک رابطه ظریف
آشکار میشود بین نیرو و فرمانده؛ که برخورد فرمانده با نیرو چگونه باشد که این
انسجام را بیافریند و آن رابطه فرماندهی و فرمانبری که باید در یک واحد نظامی
باشد، این هم ایجاد شود. نیروها همهشان مسلمان، نمازخوان و نیروی اسلام هستند،
لذا برخوردی که یک فرمانده اسلامی باید داشته باشد، برخورد اسلامی است. امام
فرمودند. به تمام آن شخصیتها و مسؤولها که: آقا جان ملت شما را میخواهد، و قبول
میکند تا زمانی که میخواهید اسلامی بشوید، آن زمان که از خط اسلام خارج شدید شما
را نخواهد خواست. جمع ما هم که جمع فرماندهی لشکر عاشورا است ـ یک نفر نیستیم، از
فرمانده دسته گرفته تا فرمانده گروهان، گردان، تیپ و لشکر، ینها همهشان در رابطه
با فرماندهی لشکر مسئولند ـ ماها را این نیرو تا چه زمانی قبول میکند؟ تا زمانی
که تابع اسلام باشیم، برخوردمان، اخلاقمان و روشهایمان طبق شریعت اسلام باشد. چه
زمان نیرو ما را نمیخواهد؟ زمانی که روش ما و برخورد ما اسلامی نباشد. هر که
برخوردش با نیرو یک جوری باشد که طبق شریعت اسلام نباشد، نیروها هم او را نخواهند
خواست و گلهمند و شاکی خواهند بود از دست فرماندهانشان.
پس ماهایی که از یک طرف هم مسئولیم که
مسئول باشیم و مجبوریم که مسئول باشیم ـ اسممان را که گذاشتهایم مسلمان و به قول
معروف برای اسلام گردن نهادیم ـ از طرف دیگر مجبوریم که مسئول باشیم که کارهای
اسلام را انجام بدهیم، چه کسی کارهای اسلام را میخواهد انجام دهد؟ مگر غیر از
این است که ما باید انجام بدهیم، مایی که نماز میخوانیم و این که مسلمانیم و در
دعاها میگوئیم:
«الهی! ما بندة توایم» بندة توایم یعنیچه؟
یعنی نوکرتیم، حلقه به گوش توایم، نمیدانیم عبد تو هستیم عبد یعنی تماماً در
اختیار الله بودن، عبد بودن یعنی این! نه به این معنی که چهل درصد خودمان استقلال
داشته باشیم شصت درصد بقیه را برای خدا کنار بگذاریم. صددرصد بنده و عبد خداوند
متعالیم. پس این جا ما مجبوریم. موقعی اراده از خودمان داریم که نگوییم مسلمانیم!
موقعی که گفتیم مسلمانیم، گردنمان دیگر، رفت به حلقة اسلام و بعد از آن مجبوریم،
برابر احکامی که خداوند متعال میفرماید عمل کنیم. اگر برخلاف آن عمل بکنیم، قبول
نیست.
حفظ یکپارچگی در بین نیروها
پس این جا مجبوریم که مسئول باشیم، کار،
کار اسلام است. وقتی من احساس میکنم میتوانم ده نفر را، 100 نفر را اداره کنم،
تا زمانی که یکی بهتر از من پیدا نکنند و جای من نگذارند، این جا من مجبورم که کمک
بکنم. برای کسی هم منتی ندارد. مسئولم و مجبورم که این کار را انجام بدهم و تلاش
هم بکنم که خوب انجام دهم، شانه خالی کردن همان و از حکم خدا درآمدن همان؛ هر کس
در رده خود نسبت به توانی که دارد، مجبور است و مسئول است که آن کار را انجام دهد
و مجبور است که طبق شریعت اسلام [آن کار را] قبول کند، اخلاقش هم اسلامی باشد. پس
بنابراین برادران به این مسئله زیاد دقت کنند، مهمترین مسئلهای است که ما با آن
مواجه هستیم و متاسفانه عموماً هم رعایت نمیکنیم. دو نفر مسلمان تا آن زمانی که
در رابطه با اعتقادهایشان و فکرشان نسبت به اعتقادشان اختلاف ندارند مؤظف نیستند
با همدیگر اختلاف پیدا کنند. زمانی که یک نفر مسلمان، با یک مسلمان دیگر میتواند
برخورد بکند، یا اختلاف داشته باشد و اختلاف به صورت لاینحل درآید که، اختلاف فکری
و عقیدتی باشد، انحراف فکری داشته باشد، اگر این نباشد، یعنی اختلاف در این سطح
نباشد، مجاز نیست یک مسلمان با مسلمان دیگر اختلاف پیدا کند. خدای نکرده اگر
اختلاف پیدا کنیم و به جایی برسد این اختلاف که اصلاح نشود، این [اختلاف] تابعیت
از هوای نفس است، این اختلاف منشاء شیطانی دارد. این خیلی مهم است و آن کسی که
فرمانده است، مسئول است و [باید بداند] اساسیترین مطلبی که در رابطه با تشکیل
نیرویش دارد، این مسئله است. که ما هر زمان دلمان میخواهد یا خاصیت من این طوری
است و اینجوری بزرگ شدهام و از این حرفها؛ ما هنوز آن اخلاق و برخورد و آن حال و
هوایی که در جامعه شاهنشاهی وجود داشت، عموماً آن را داریم، یعنی آن خاصیتها هنوز
هم هست انشاءالله همانگونه که امام میگوید، ملت الهی شده، تحول آفریده شده در
ملّت، بخصوص جنگ هم که تحول بزرگی آفریده و میرود که این خلق و خوی، این صفات را،
آنهایی را که شیطانی است و از جامعة شاهنشاهی برای ما به ارث رسیده، آنها را یواش
ـ یواش دور بریزیم و باشد که انشاءالله خلق و خوی اسلامی پیدا کنیم.
خوب این اخلاق درهمه به یک نسبتی هست.
حالا خوی و عادات جامعه و روستاها و شهرها، یا نمیدانم آن جایی که ما هستیم، خلق
و خویهایی که آنجا هست، عادتهایی که آنجا هست، و عموماً هم نادرست هستند در ما
اثر کرده است. یک نفر، مثلاً وضعیت خانوادهاش طوری بوده که یک نوع عصبیت پیدا
کرده، و الان هم عصبانی است، برای همه چیز عصبانی میشود.
هان! باید این را ترک کند، این نسبت به
یک برادر مسلمانش مجاز نیست که عصبانی شود. مسلمآنها باید «رُحَماءُ بَیْنَهُمْ»
باشند، رحمت و عطوفت و اخوت داشته باشند، نه در شعار و بیان، بلکه به صورت قلبی؛
به زبان بگوییم که انّما المؤمنونَ اِخْوَهً و در عمل نباشد [یقیناً این
نخواهد بود]. آن را باید آن قدر دوست بداری که برادر تنی خود را میخواهی! یک
فرمانده نفرات خود را آن قدر باید دوست بدارد که برادر تنی خود را دوست میدارد.
اگر این گونه شدیم ـ که باید تلاش کنیم این گونه باشیم ـ آن زمان است که به این
آیهای که خداوند متعال میفرماید، عمل کردهایم.
برخوردها باید اصلاحی شود
یک مسئلة مهم، مسئلة قضاوت و برخورد دو
مسلمان است و برخورد فرمانده است نسبت به فرماندهان ردة بالا و نسبت به آن
برادرانی که در زیر دست او کار میکنند. برخورد باید در این حد انجام بگیرد. تا
این حدّ مجاز است که منجر به اصلاح شود، یعنی منجر به این شود که در آخر کار به
روبوسی کشیده شود و منجر به جلب رضایت همدیگر شود. و اگر منجر به تفرقه، جدایی،
قهر کردن و بنبست آفریدن باشد، یقیناً دخالت شیطان است.
یعنی در این امر، در این اختلاف شیطان
دخالت کرده است. پس این یک مسئلة مهم است که لازم است در اول کار رعایت شود. لازمه
ایجاد وحدت در یک واحد به صورت عملی اینست که ما دارای این صفات باشیم. هم در
قضاوتهایمان و هم در برخوردهایمان؛ یعنی باید تمام برخوردهایمان در جهت اصلاح
امور مسلمین و وحدت باشد، نه در جهت اختلاف و تفرقه و جدایی و به بنبست؛ به گونهای
که خدای نکرده گاهی از یکی خوشمان نیاید، اخلاق همدیگر را پسند نکنیم، یا مثلاً
فلان عمل را انجام داد و فلان حرف را زد و ...
امر به معروف و نهی از منکر برای این
است که اگر مسائلی بین مسلمین هست، طریقة حل و برخورد آن مسئله از این کانال است.
امر به معروف و نهی از منکر یعنی اینکه برخورد همدیگر را اصلاح کنیم. حتماً
برادران واقفند، اگر هم از یادشان رفته، بروند در رساله بخوانند که در امر به
معروف و نهی از منکر باید به شیوهای با یک مسلمان برخورد کنی، امر به معروف کنی
یا نهی از منکر کنی، که رابطة اخوت و اصلاح صدمه نبینند. پس این مهمترین مطلبی که
یقیناً برادران یادداشت کنند و اگر دارای اخلاقی یا خصوصیاتی هستیم که موجب اختلاف
است، باید به خودمان فشار بیاوریم که این را ترک کنیم، که به هیچ وجه با نیروها،
با فرماندهانمان، برخورد اختلافی نداشته باشیم که موجب تفرقه باشد. چرا که این کار
در درگاه الهی مغضوب است، برای اینکه مخالف وحدت است و خداوند متعال برای ما تکلیف
میکند که در رابطه با اقشار مختلف مسلمین و به خصوص نیروهایمان رعایت کنیم. در
این رابطه یک نفر مسئول موظف است ـ حالا ما باید اینها را انجام دهیم، ینها برای
ما تکلیف شرعی است ـ صبرش زیاد باشد. میگوییم که ما به جبهه آمدیم که خودسازی
کنیم، بعضیها میگویند که آمدیم چرا که این جا دانشگاه الهیّات است، اینجا
دانشگاه معنویت است و ما آمدیم خودسازی کنیم، برای خودسازی باید این موارد را
رعایت کنیم.
در این حال که خودسازی کردهایم، و در
عینی که جهاد اصغر میکنیم، یعنی جنگ میکنیم با دشمن اسلام، جهاد اکبر هم کردهایم
و بزرگترین خدمت را به اسلام کردهایم، چون تعدادی از واحدها را با اخوت و برادری
و انسجام آموزش داده و ایجاد کردهایم، و این لازمهاش این است که صبور باشیم.
بعضی از انسآنها کم طاقتند، حوصلهشان کم است، اینها یک مقدار فشار بیاورند به
خودشان، بیشتر تحمل کنند، نگویند خاصیت من این طوری است، من این جوریام نه؛ من آن
زمان میتوانم بگویم این گونهام، که اسلامی بودن آن گونه باشد. اگر روشش مخالف
حکم الهی و احکام الهی باشد، باید آن روش را ترک کند. نباید بگوید من این طور
هستم. اگر کم حوصله است، باید نسبت به دشمن کم حوصله باشد، که دشمن را تحمل نکند،
هر جا دشمن را دید، با حوصله با آن رفتار نکند، سریع و قاطع با آن عمل کند، ولی
نسبت به مسلمین باید با حوصله باشد، صبور باشد، با تحمل باشد. یکی از بزرگترین
خصوصیات پیامبر اکرم (ص) که حتی دشمنانش را نیز به زانو درآوردند، و خیلیها را با
این طریق به اسلام کشیدند، تواضع، صبر و تحمل ایشان بود.
توهینهایی که میشد ـ نمیدانم به کوچه
که میرفتند آب داغ روی سرش میریختند، خاکستر میریختند، نمیدانم توهین میکردند
ـ او با صبر و تحمل با آنها مواجه میشد، چون به خاطر اسلام صبر میکردند، اگر به
خاطر خودش بود، تحمل که نمیکرد، برمیخاست و یک سیلی میزد بیخ گوش طرف. ولی چون
میگفت وجود من به خاطر اسلام است، اخلاقم و برخوردم باید اسلامی باشد، صبر میکرد،
در نتیجة صبر ایشان بود که آن قدر مردم جذب اسلام شدند. اصلاً صبر و حلم پیامبر
اسلام، یکی از خصوصیاتی بود که موجب جذب اعراب به اسلام شد. بنابراین:
1ـ مسئلة نحوه برخورد، حل اختلاف و
قضاوت. 2ـ مسئله صبر! که ما نسبت به نیروهایمان باید صبور باشیم، اگر مشکلی دارند،
مسئلهای دارند، بدخلق میشوند، ناراحت میشوند، بگذاریم حرفشان را بزنند، کم
حوصلهگی و بیصبری به ینها نشان ندهیم، تحمل داشته باشیم، احیاناً اگر مشکلی دارد
و روی ناراحتی چیزی میگوید، باید تحمل داشته باشیم. تحمل این نیست که بیاهمیّت
باشیم ـ یک تحمل این است که آدم بیخاصیت میشود، به هر چیز که میگویند گوش میکند
و بعد میگوید صبر کن، تحمل کن، نه، تحمّل این نیست ـ باید مطلب را بگیرد البته از
کانال خودش؛ اگر عصبی است، یک مقدار به خودش آرامش دهد، مثلاً نیرو است، آمده؛ میگوید
ناراحتی پیش آمده، اختلاف پیش آمده است. آمده به چادر فرماندهی، به جلوی چادر
نرسیده پرخاش نباشد، تندی نباشد که آهای! حرف نزن، ببُر صدایت را [بلکه بهتر است]
بگویید، بفرمائید بنشینید، یک لیوان هم آب بدهید دستش، اگر سر سفره است، دعوت کنید
که سر سفره بیاید، به این صبر میگویند. این فرد یواش یواش آن خشم و هیجانش فرو مینشیند.
بعد از آن اگر شما هر حرفی بزنید، آن را قبول خواهد کرد. مثلاً اگر از شما چیزی
شنیدهاند، شما که فرماندهشان هستید و آنها نیرو هستند، ده نفر با داد و فریاد
آمدهاند که آقا این چرا این طور شده؟ با اندکی تحمل و صبر و طاقت، قشنگ مسئله را
خاتمه دهید.
صبر در راه اجرای حدود خدا
پس مسئلة دوم که خیلی مهم است، مسئلة
صبر است که هم باعث انسجام، هم رضایت خدا میشود و هم این فرمانده مورد علاقة
نیروها قرار میگیرد. در نتیجه حرفش بانفوذتر میشود در میان نیروهایش؛ و موجب
انسجام و تشکل بیشتر میگردد. دوّمین مسئله، مسئلة خوشروئی است. تندرو نباشیم،
پرخاش نکنیم و مسئله را با اخم و تخم عنوان نکنیم. مسلمآنها نسبت به همدیگر باید
خوشرو و خندان باشند، متوجه باشیم زمانی که لازم است با شخصی به تندی رفتار کنیم،
اوّل آرامش خود را حفظ کنیم. بعد با خوشرویی و با قاطعیت مسئله را با او در میان
بگذاریم، با خوشرویی و ملایمت تمام.
مطلب دیگر، مسئلة حفظ حدود است که باید
بین فرمانده و فرمانبر و نیروها باید باشد. برای حفظ حدود باید چه بکنیم؟ از شوخی
دوری کنیم و آن مسائلی که باعث میشود حد احترام یک انسان در مقابل انسان دیگر از
بین برود، عنوان نشود. شما به خاطر اسلام باید این کار را بکنید. اگر یکی شوخ طبع
است، زیاد حرف میزند، بسیار میخندد، در میان نیروهایش و به خاطر اسلام باید این
کار را نکند، فرمانده است، بالاخره دیگران انتظار دارند، میگویند این در بین ما
از بهترینهاست. خوب است، چون این فرد یک موقع بهتر است، یعنی این که از نظر
عملیاتی خوب است، این فرمانده خوب جنگ میکند، خود شما هم میدانید که اگر ما این
کارها را الان هم انجام بدهیم مورد رضای مطلق خداوند نیست!
اِنَّ اَکْرَمَکُمْ عِنْدَاللهِ
اَتْقیکُمْ، خداوند به کسی خوب و پسندیده میگوید که از نظر خلق و خوی، اخلاقیات و
خصوصیات، تقوی و پرهیزکاری، و توجه به مسائل شرعی بزرگ و متقی باشد. اما، تقوی یک
چیزی است که باید کسب کنیم و بهترین جا هم این جاست. تقوی نه با کتاب خواندن به
دست میآید و نه با، خانهنشینی! بلکه مهمترین جایش همین جاست. فرصت هم برای همة
ما هست و از مسائل دنیوی هم به دور هستیم، بهترین جایش همین جاست. چرا که نیرو
نسبت به فرماندهش این دید را دارد که فرمانده از ما بیشتر میداند، هم از نظر
اخلاقیات و معنویات برتر است و هم از نظر معلومات و فن نظامی؛ بنابراین [نیرو] این
انتظار را دارد، وقتی که این انتظار است، اگر رابطة ما با نیرو این طور باشد که
خیلی شوخی باشد، سخنان بیهوده خیلی گفته شود و آن پردههای حیاء که لازم است باشد
در میانمان ـ و شرع هم خیلی تأکید میکند به آن و در رسالة احکام هم آمده اگر ین
پرده ها دریده شوند، دیگر این فرمانده برای نیرویش نمیتواند فرماندهی بکند، و
ارزش سخن او پایین میآید. بنابراین، یک مسئله هم حفظ حدود حیا است که بایستی شوخی
زیاد نباشد، برخورد با نیرو روی محبّت اسلامی باشد، سلام و علیکها، حرف زدنها،
به احترام ورود فرمانده بلند شدنها، دست دادنها، همة ینها باید مطابق موازین شرع
باشد. باید مطابق آن خلق و خویی که شرع برای ما مشخص کرده، با نیرو برخورد کنیم.
بطور مثال اگر با مسخرگی کسی را با یک اسمی صدا بزنند، این پردة حیا را میدرد.
اگر خدای نکرده یک دفعه فحش بدهد یا حرف بدی از دهنش بیرون بیاید، این پردة حیاء
را میدرد. حدود بین فرمانده و نیرو را از بین میبرد و نتیجة این کار چیست؟
نتیجة این کار از بین رفتن انضباط و
انسجام نیروهاست و به هم خوردن تسلّطی است که باید یک فرمانده بر نیروهای خود
داشته باشد.
ضرورت توجیه نیروها
یکی دیگر از مسائل که مهمترین مسئله
است، توجیه است. توجیه به تمام مسائل؛ اصلاً ملت ایران کنجکاو است و یقیناً این یک
خصوصیّتی است که اسلام در ما ایجاد کرده است. میبینید که هی سوال میکنند، که چرا
این طور شد، چرا فلانی این طور گفت، چرا آن طور نشد، چرا این طور شد؟ همیشه معترض
و جوابخواه هستند. اصلاً مسئله یک خاصیت شده است برای ما! این طور نیست که بگویند
آقا، شما بروید بالای آن تپه، و کسی نگوید چرا برویم بالای آن تپه؟ باید توجیه
کنیم. توضیح که دادی، میبینی جانانه میروند. اما اگر بدون توجیه و توضیح بگویند،
بروید! قبول نمیکنیم.
بنابراین، توجیه تمام مسائل یک مسئلة
مهم است. در مسائل عملیاتی باید توجیه شوند که چرا به فلان جا حمله میکنیم، به
خاطر این حمله میکنیم، این طور میرویم، آن طور میرویم، راه چنین است، فلان مانع
وجود دارد، این طوری مینشینی، از سلاح این طور استفاده میکنی و ...
قبل از شب عملیات، یعنی در کلیه برنامههایمان
پیش میآید که مثلاً مطلبی گفته شده، مسائلی عارض شده و اتفاقی افتاده که به قول
معروف پچ و پچ افتاده در میان نیروها، در گوشی به هم میگویند که این طور است، آن
طور است، و «گفته میشود» و «میگویند» در بین نیروها افتاده و این مسائل در داخل
نیرو انسجام را از بین میبرد این بگو، بگوها شک و شبهه ایجاد میکند. بنابراین
نیروها باید توجیه باشند.
مسئول دسته چند نفر را جمع کند که
برادران! بیائید تا مطلبی را برای شما بیان کنم. اگر به مطلب کاملاً واقف است بیان
میکند، اگر واقف نیست، از فرمانده گردانش، از فرمانده گروهانش بپرسد، و فرمانده
آنها را به مسئله آگاه کند. فرمانده تیپ باید فرمانده گردآنهایش را نسبت به مسئله
توجیه کند، فرمانده گردان فرمانده گروهآنهایش را توجیه کند، تا اگر اتفاقی افتاد
یا مسئلهای پیش آمد، برطرف شود. مثالی بزنم نیرو از راه رسیده، چادرها را آوردهاند
ریختهاند روی هم و ... در این حال نیرو را باید منظم و توجیه کرد که مثلاً چرا و
چگونه باید چادرها را برپا کنند. چند نفر در یک چادر باشند، فلان گروهان منطقهاش
آن جاست، فلان گروهان منطقهاش این جا، فلان دسته این کار را بکند، چادرها را به
این ترتیب بزنید، دستشوئی را این جا درست کنید و ... ینها توجیه است و نیروها میروند
این کار را قشنگ و منظم انجام میدهند. اگر نیروها آمدند و ما آنها را توجیه
نکردیم، این چادرها، این وسط پخش و پلا میماند، از هر طرف چادرها را میکشند، چند
تا چادر پاره میشود، چند تا میله خم میشود، و چادرها را در هم و برهم میزنند،
طوری که اگر یک نفر بخواهد از وسط چادرها رد شود، پایش به طناب گیر می کند، میخورد
زمین؛ دستشویی میآید وسط چادرها، آشغال همه جا ریخته میشود. نیرو را باید توجیه
کنید، از جزئیترین مسائل گرفته تا مهمترین مسائل، که فرضاً مسائل عملیاتی باشد.
یا به صبحگاهش، نمیدانم به نمازش، به نماز جماعتش، [باید توجیه کرد] نه این که
همهاش روحانی برای نماز جماعت تبلیغ کند! فرماندة دسته، فرمانده گروهان، فرمانده
گردان، یک روز کافی است از رسالة امام مسائل را که نوشته در مورد نماز جماعت برای
نیرو بخواند، نیرو باید بداند به خاطر اسلام جنگ میکند [و فرمانده برای نیروهایش
توضیح دهد که] آقا جان! در نماز جماعت باید شرکت کنید، اگر ینها را توجیه کنید، من
یقین دارم که همة نیروها در نماز جماعت شرکت خواهند کرد. یا در صبحگاه یک عده
بیایند و نیرو را توجیه کنند که صبحگاه برای چیست؟ مگر غیر از این است که صبح بلند
شویم، با کلام خداوند و با یاد او، صبحمان را شروع کنیم. و بدانیم که همهمان جمع
شدیم که تجدید عهد بکنیم، تجدید پیمان کنیم که خدایا امروز را شروع کردیم که
اعمالمان را انجام دهیم، با یاد تو شروع کردیم. جمعیم، متحدیم، وحدت داریم. توجیه
کنید که فلسفة صبحگاه اینست، تا نیرو همهاش بیاید. امّا اگر بدون توجیه، با
بلندگو داد بزنیم که آهای صبحگاه و غیرذلک، میبینید یکی رفته زیر پتو، یکی فرار
میکند، یکی جیم میشود. توجیه یک مسئلة مهم است، که در تمام مسائل میتواند در
جهت انسجام واحد شما و کنترل نیرو یک امر مهم و مثبتی باشد. این مسائل که گفته میشود
انشاءالله برادران فرمانده گردان حتماً به بقیه فرماندهان گروهان و دسته برسانند،
چون گاهی احساس میشود که این برادران به فرمانده گروهان نگفتهاند یا به فرمانده
دستهها، همینطور؛ مؤظف هستند، هر چند که فرمانده گردان فرض کنید خسته است،
اعصابش خراب است. باید حوصله به خرج دهد که ده دقیقه فرماندة گروهآنهایش را صدا
کند، فرمانده دستههایش را دعوت کند آقاجان، امروز در لشکر جلسه بود، در تیپ این
مسائل مطرح شد، که این طور برخورد شود، این طور گفته شود، که این عموماً کم گذاشته
میشود. ما خودمان هم زمانی که فرمانده گردان بودیم، فرمانده دسته بودیم، میدیدیم
این کم به جا آورده میشود، انشاءالله من تاکید میکنم به فرماندهان تیپها، به
فرماندهان گردآنها، به فرمانده گروهآنها، آنها هم موظفند علاوه بر این که هر
فرمانده نیروی خودش را توجیه میکند، آنها هم رده به رده نیرو را به هر مسئلهای
که هست توجیه کنند، نسبت به انتقال، نسبت به عملیات، در یک کلام نسبت به تمام
موضوعات؛ جلسهای بگذارند، برادران بیایید و مسائل را توجیه کنند.
یک مسئله را هم که توجیهی نیست، بلکه یک
مسئلة شرعی است یا یک مسئلة غیرشرعی، روحانیون زیادی این جا هستند، نمایندة امام
هستند، سؤال کنند، که صورت شرعی فلان مسئله چیست؟ تا جواب شرعی بگیرند.
البته من به این موضوعات شماره نگذاشتهام،
برادرانی که مینویسند، خودشان شماره بگذارند و درخواست میکنم حتماً بنویسند
تکلیف است بنویسند و عمل کنند.
اظهار همدردی با نیروها
مسئلة مهم دیگر، همدرد شدن با نیرو است.
این که نیروها احساس نکنند که او را دادهاند دست من فرمانده به خاطر انجام
عملیات، بردارم ببرم جنگ کنم، عملیات هم که تمام شد تسویه حساب کنم یا الله خوش
آمدید! نه! اصلاً این جنگ به خاطر برقراری احکام اسلام و روابط اسلامی و برای
ایجاد فضایل اسلام است. صرفاً بُعد عملیاتی نیست که؛ من فرماندهم، یعنی فرماندة
عملیاتم یعنی فقط شب عملیات حمله میکنم. اسلحه به دوش، مثلاً گلنگدن اسلحه را
بکشید، از این جا بزنید، از آن جا بزنید و ... نه! فرمانده، تنها فرمانده عملیات
نیست. هر فرمانده، هر مسئولی که هست، با نیرو باید همدرد باشد، در میان نیروها
باشد، در چادر این برادران، برود. بداند دردشان چیست، کارشان چیست، اگر مسئلهای
دارند، کمک کند، دلداری دهد. یعنی باید آن قدر محبت و همدردی با نیرو داشته باشد
که واقعاً نیرو هم فرماندهاش را دوست خود بداند، او را یک برادر بزرگ بداند. اگر
ما یک برادر بزرگ صالح داشته باشیم، چگونه به حرفش گوش میکنیم؟ میگوید: این کار
را بکن، آن کار را نکن؛ همه هم به حرفش گوش میکنند. در عملیات هم همچنین به حرفش
گوش میکنند. میداند بالای آن تپه که میرود، شهادت هست، ولی فرمانده که دستور
داد، تشخیص میدهد که این ضرورت است، اشکال ندارد، پنج نفر برود آنجا، سه نفر
شهید میشود ولی این کار باید به خاطر اسلام انجام شود. وقتی گفته میشود، برو،
روی این علاقهای که پیدا کرده است، کار را انجام میدهد.
یعنی همدردی با نیرو، و در میان نیرو
بودن. محبت و عطوفت ایجاد میکند که این هم از مسائل مهمّی است که حتماً بین
فرمانده و نیرویش باشد.
رعایت عدالت در رفتار با نیرو
مسئلة دیگر، مسئلة عدل و قسط است. یک
فرمانده باید عدالت داشته باشد. در اجرای عدالتش هم این که این همشهری من است، این
دوست من است، این پاسدار است، او بسیجی است، او امدادگر است، او از فلان شهر آمده
است، این ترک زبان است، آن فارس زبان است، نباید مؤثر باشد. چرا که با این معیارها
فرق گذاشتن، خلاف عدل است. خداوند متعال میفرماید: عرب و عجم، نمیدانم، سیاه و
سفید، امثالهم هیچ کدام فرقی با یکدیگر ندارند و از نظر قومیت تفاوتی میان افراد
نیست. یا اصلاً ببینید نعمتهایی که خداوند به انسآنها عطا کرده، به فارسها بیشتر
از ترکها نعمت داده است؟ یا مثلاً به عربها بیشتر از دیگران نعمت داده است؟ یا
مثلاً خداوند متعال گفته است من با عربها دوست هستم، یا عربها یک درجه ـ فرضاً ـ
بالا هستند؟ اصلاً این طور نیست، یعنی آن عدالت، انصاف و آن قسطی که هست، ما هم
مؤظفیم مطابق آن عمل کنیم، چون تابع اسلامیم و مسئولیم و فرمانده نیروهای اسلامی
هستیم، و این باید در بین ما باشد، در همة جهات؛ خواه مسئول تدارکات هستیم، یا
نظارت داریم، فرمانده گردانیم، فرمانده گروهانیم، روح قسط و عدالت، در کارهایمان
وجود داشته باشد. حتی محبت هم باید روی عدل باشد، و فرمانده مؤظف است که همة این
موارد را رعایت کند. پس قومیت، همشهری بودن، دوست بودن، نمیدانم این که با این
پنج سال است که یک جا هستیم، امّا با یکی تازه آشنا شدهام، هیچ کدام از ینها
نباید در اجرای عدالت دخالت کند. با همه آشنا شویم و با همه دوست باشیم. حتی اگر
مثلاً یک فرمانده می بیند که، چند تا دوست دارد، علاقه هم دارد و میشناسدشان، اگر
به چادر یک نفر سه بار اضافه رفت و آمد کند، ایجاد سؤال خواهد کرد، خواهند گفت ای
بابا، فرمانده ما چرا به آن چادر چهار بار رفت به چادر ما یک بار آمد؟ به خاطر
اسلام هر چند دوست عزیزش باشد، برادرش باشد، فامیلش باشد، اگر به این چادر یک بار
رفتید به چادرهای دیگر هم یک بار بروید. توجیه کنید او را که برادرم، اگر من اضافه
بیایم این جا، درمیان نیرو ایجاد مسئله میکند، احساس میکنند خدای نکرده من اینجا
را زیاد دوست میدارم، آنها را نه! پس این هم مسئلة مهمی است.
عمدتاً میبینید در میان نیروها این
زمزمه هست که مثلاً فرمانده ما از همشهریهای خود ما باشد، اگر دقّت کنیم، میفهمیم
که این یک فاجعه است! در تقسیمبندیهای اسلامی این را نداریم که فلانی میخواهد
تقوی داشته باشد یا نداشته باشد، کاردان میخواهد باشد، نمیخواهد باشد، فن نظامی
خوب میداند، بداند، نمیداند، نداند، هر چه میخواهد باشد، از خودمان باشد! چرا
این جوّ پیش آمده است؟ چرا این طوری شده است؟ پس حکومت اسلامی کجاست؟ عدل و قسطی
که بین نیروهای مسلمین باید باشد پس کجا رفت؟ چون اهمالکاری کردهایم، بیتوجهی
کردهایم در نتیجه این طور شده است. نیرو دیده که مثلاً وقتی فرمانده همشهری خودش
است، زیادتر با این همدردی میکند، نمیدانم به حرفش گوش میکند، با او بیشتر نشست
و برخاست میکند، ولی با کسی که از شهر دیگر است این کار را نمیکند. پس طریقهاش
این نیست که ما بیاییم فرمانده نیروهای هر شهر را از آن شهر تعیین کنیم. نه! البته
اگر با تقواست، متقی است، نمیدانم صلاحیت دارد، این اشکال ندارد ولی یک جوری
نباشد که این رسم گردد. این در اثر چیست؟ در اثر اهمال کاری ماست. بنابراین هر
فرمانده، بایدبا چشم عدالت و قسط به نیرویش نگاه کند. دوبار با این چایی خورده است
ببینید اگر پنج بار برود در آن چادر چایی بخورد، ایجاد سؤال خواهد کرد، میگویند،
چرا به آن زیاد توجه میکند، [بهتر است] حتی با آنهایی که مدت زیادی آشنا است،
دوست است، علاقه به هم دارد، به آن برادران یکسان با دیگران توجه کند. و یا حتی
کمی کمتر با نیرویی که سابقة آشنایی بیشتر دارد، صحبت کند و او را توجیه کند که
اگر با شما این رفتار را دارم بخاطر این است که نیروها خیال نکنند که بر اساس و
مبنای دوستی و رفاقت این کارها را میکنم، بنابراین، شما ناراحت نباشید، اصلاً به
شما پوتین کهنه خواهم داد، یا اگر به شما دو تا میوه کم رسید، ناراحت نشوید و ...
و آنها هم حتماً راضی خواهند بود، چون بالاخره دوست هستند.
مبارزه با بیکاری و بطالت در واحد
ما حتماً باید آگاه باشیم، هوشیار باشیم
به این که خدای نکرده اگر جانب عدل و انصاف و قسط را رعایت نکنیم موجب میشود که
واحد ما مسئلهدار بشود و آن انسجامی را که میخواهیم نداشته باشیم. در رابطه با انسجام
و ایجاد روحیه حتماً نیرو نباید بیکار بماند. بیکار ماندن و ول گشتن، ینها همه
نشانههای فاسد شدن هستند. شما اگر یک چیزی را بگذارید بماند، فاسد خواهد شد، از
بین خواهد رفت. در اسلام، ایستادن و ماندنی وجود ندارد، یعنی همة اسلام رفتن و
حرکت است.
نیرو را نباید بگذارید بیتحرک بماند.
این طور نیست که نیرویی که برای سه ماه میآید، مثلاً 15 روز، 20 روز آموزش دادیم،
آمادهایم و در یک شب حتماً باید عملیات بکنیم. عملیات یک حلقة زنجیر است که به
همدیگر مربوط هستند. چند لشکر، چند سپاه، چند ارتش میخواهند عمل بکنند. اگر یکی،
یک مقدار اشکال داشته باشد، بقیه باید صبر کنند تا اشکال برطرف شود. این وقتی که
در این جا داریم، صرفاً به خاطر این نیست که یک شب حمله کنیم و تمام؛ خدای نکرده
اگر چنین نیتی داشتیم، آن وقت تمام زحمات هدر و هیچ است. ما به خاطر اسلام آمدهایم،
حالا چه در چادر بمانیم، چه در صحرا بمانیم، چه در شهر بمانیم،چه در این جمع
بمانیم،چه در مغازه بمانیم، اسلام که فرقی نمیکند. احکام شرع که فرق نمیکند. فقط
توجه ما فرق میکند. بنابراین برای این که نیرو انسجام و حرکت و روحیه داشته باشد،
باید نگذارید نیرو بیکار بماند، در حد دسته و گروهان کلاس تشکیل دهید، مسائل شرعی
مرتب گفته شود، ورزش بکنید، آموزش تاکتیک بدهید، آموزش رزم بگذارید، پیادهروی
بکنید، نمیدانم مراسم دعا تشکیل دهید، سینهزنی کنید.
هر روز برای ما روز عزاداری است.
عزاداری اصلاً از بهترین روزهای ماست چرا که وجودمان، حرکتمان و همه چیزمان از
عزاداری به حسین بن علی (ع) است. وقتی که میبینید برادران بیکارند، دستة سینهزنی
تشکیل دهید. خوب سه تا نوحه گفتن که زیاد سخت نیست. باید این جوّ حزبالهی و معنوی
حفظ شده و معنوی بودن فرمانده هم جزو مسئولیتهایش باشد، طفره نرود که من نمیتوانم
نوحه بخوانم و غیره؛ فرمانده اسلام هم فرمانده است از لحاظ نظامی و هم فرمانده است
از نظر معنوی!
کلاس بگذارید، چند آیه قرآن بخوانید، دو
تا مسئله شرعی یاد بگیرید. یعنی آن مسائلی که از اسلام نمیدانیم، زیاد هستند. هر
چه قدر بخوانیم، دنبالش برویم، توجه کنیم، باز کمتر میدانیم. چه قدر مسائل شرعیه
و احکام در رساله عملیّه هست که نه آنها را میدانیم و نه دقیق رعایت میکنیم، و
هم این که دانستنش برای نیرو هم لازم است. الان بهترین فرصت است که واجبات
رساله را یاد بگیریم و از این فرصت بهتر پیدا نمیشود. بنابراین با برنامههای
مختلف که فرماندهان گردان، گروهان، دستهها بنشینند و طرح بریزند، و به اجرا
بگذارند، نیرو را به هیچ وجه نباید بیکار بگذارند که اگر بیکار بماند شوخی و نمیدانم،
سخنان بیهوده جای کارهای مفید را خواهد گرفت و اصلاً نیرو از بین خواهد رفت. پس یک
مسئله که برادران باید توجه کنند، ایجاد مشغله برای نیرو است. مثلاً شعارنویسی
[کار تبلیغی] از آن مشغلههاست.
به نمازخانة بعضی از گردآنها میروی
عکس، شعار، نوشتههای امام را که میبینی واقعاً آدم دلش وا میشود.
تذکر، یکی از مهمترین مسائل است که
خداوند متعال هم به پیامبر میگوید: ترا برای چه برگزیدیم؟ برای این که تذکر بدهی
و متذکر باشی چرا که انسان فراموش کار است. امروز هر چه بگویی، فردا از یادش میرود،
هی باید تذکر داده شود. هی گفته شود، و این تذکر هم با عکسی، شعاری، با یادی از
شهدا، با شعائر ما و اعتقادات ما انجام میپذیرد. و این جوّ حزبالهی که حتماً
فرماندهان مؤظفند در هر جا آن را به وجود بیاورند، در گردآنهایشان، در واحدهایشان
و در روحیة نیرو و در انسجامشان مؤثر است.
اهمیت کار مسئول دسته در جنگ
خوب! برادران دقّت کنند، قسمت دوم
عرایضم در رابطه با مسائل عملیاتی است. یقیناً اغلب شما واقفید. شاید فرمانده
گروهآنهایتان، یا فرمانده گردآنهایتان گفتهاند و یا در عملیاتها بودهاید. اما
بنده، من باب تذکر مطالبی میگویم. مهمترین وظیفه یا مسئولیتی که در عملیات هست،
به خاطر نوع عملیاتی که ما داریم، در ردة اوّل، به عهدة فرمانده دسته است. در ردة
دوّم به عهدة فرمانده گروهان و در ردة سوّم به عهدة فرمانده گردان، در رده چهارم
به عهدة فرمانده تیپ در ردة پنجم به عهدة فرمانده لشکر، همین طور بالا میرود.
چرا؟ برای این که فرمانده یعنی نیرو را باید هدایت کند. چون عملیاتها اکثراً در
شب انجام میگیرد و نیرو هم پیاده است و عمدتاً به خاطر کمبود بیسیم، کوچکترین
واحدی که حرکت میکند، دسته است و فرماندهی که برای همین واحد تعیین میشود مسئول
دسته است. کسی که باید با مسائل عملیات در صحنة نبرد به صورت عینی، فعال و مؤثر
برخورد کند، فرمانده دسته است. اگر روز باشد، فرمانده گردان از یک جای بلند نگاه
میکند و راهنمایی میکند. امّا فرمانده تیپ یا فرمانده لشکر، شب چه کاری میتواند
بکند؟ یک دستگاه بیسیم است، نه جایی را میبیند و نه کسی را؛ نیروی عقب مانده چه
کسی است؟ نیروی پیاده است. کسی که با دشمن درگیر میشوند، دشمن را منهدم میکنند،
پاکسازی کننده است، نیروی پیاده است.
کوچکترین واحدی که عمل کننده است، دسته
است. دسته است که برخورد میکند. احیاناً تانکها که میآیند، میدوند، خطّی که
قرار دارند سنگلاخ است، موانع زیاد است، امکان عبور هست، امکان عبور نیست، جلو
رفتهام، در راستم دشمن است، در سمت چپ چیست؟ همة ینها به عهدة فرماندة دسته است و
بزرگترین مسئولیت در عملیات بر عهدة فرماندة دسته است. این یک واقعیت است نه این
که من این را برای دل خوشی شما بگویم. فرماندة کل سپاه برادر محسن که صحبت میکنند،
ـ فرماندهان گردآنها شاید این را بدانند ـ در جلساتی که فرماندهان گردآنها هم
هستند، این را میگویند، فرمانده در ردة تیپ، نمیدانم فرماندة لشکر، سپاه و امثال
ینها تلاش میکنند که اضافهتر هماهنگ کنند و نمیدانم نیرو را آماده کنند، سعی هم
میکنند، ولی شب عملیات بعد از امدادهای غیبی خداوند متعال و عنایت امام زمان (عج)
مؤثرترین فردی که نقش مهمّی دارد در عملیات، فرمانده دسته است. حالا اگر فرمانده
دسته خوب توجیه شد، با قاطعیت، با شجاعت، با درایت فکری، با توجه کامل، این 22 نفر
را هدایت کرده، خوب عمل خواهد کرد و نیروهای دشمن را منهدم خواهد کرد، با حداقل
تلفات؛ اگر خدای نکرده توجه کافی مبذول نشود، تلفات زیاد خواهد داد، چه بسا دشمن
را به آن صورتی که لازم است منهدم نکند، دشمن فرار کند و فردا روز که شد مجدداً
تجدید سازمان خواهد کرد و به سراغمان خواهد آمد و باز به ما تلفات خواهد زد.
بنابراین، فرماندهان دستهها بدانند که مسئولیتهایشان خیلی بزرگ است، وظیفههایشان
خیلی سنگین است؛ از نظر نظامی هم آشنایی زیادتر به تاکتیک، با نیرو کار کردن،
عملیات را انجام دادن، ضروری و لازم است. چون شب عملیات، نه فرمانده گروهان دستههایش
را میبیند، نه فرمانده گردان، فقط با بیسیم با فرمانده گروهان تماس دارد. این
نیست که هدایت ندارد، بلکه هدایت مؤثر و لحظه به لحظه و فعال بر عهدة فرماندة دسته
است. انشاءالله که فرمانده دستهها زیادتر توجه میکنند هم به مسائل تاکتیکی و هم
به یک سری مسائل که من میگویم. و بدانند که واقعاً نقش مهمتری دارند، و تعیین
کننده هستند، این که ما در عملیاتها به کمک خداوند موفق میشویم، پیروز میشویم،
اگر به جائی هم رفتهایم و نتوانستهایم بمانیم، بالاخره رفتهایم، این نیست که
نمیتوانیم برویم. نفوذ شده، کار انجام شده، ولی لازمة این که مؤثرتر باشیم و با
قاطعیت و قطعیت شکست را به دشمن تحمیل کنیم؛ توجه بیشتر فرماندة دسته است، که چه
قدر کارآیی دارد و چه قدر کارها را میتواند انجام دهد. که اگر توجه کند،
انشاءالله خواهد شد. یکی دیگر از مهمترین مسائل در عملیات، کشیدن نیروست.
چون عملیات ما رزم پیاده و شبانه است و به علت این که زرهی نداریم یا کم داریم و
به خاطر گستردگی عملیات، اتکاء ما به نیروی پیاده است و نیروی پیاده هم زرهی
ندارند، در نتیجه از زره خدایی استفاده میکنیم، که تاریکی شب است. یعنی به دشمن
نزدیک میشویم، نفوذ میکنیم، منهدم میکنیم، تا صبح؛ بعد از صبح کارایی ما به آن
صورت نیست، عملیات متوقّف میشود حالا یا خاکریز زده میشود یا یک جایی پیدا میکنیم
که در پشت آن موضع بگیریم، تا مجدداً شب بعد، در مراحل بعد، عملیات را ادامه
بدهیم.
تاکتیک شبانه
در این رابطه زمان «وقتی» که در اختیار
نیروی عمل کننده است، محدود است، از تاریکی شب تا روشنائی صبح، زمان محدود است.
اگر در این زمان محدود، مسئولیتی که بر حسب توان نیروها مشخص شده است، انجام
دادیم، رضایت خداوند را جلب کردهایم. مسئولیت را انجام دادهایم، پیروزی هم حاصل
است و وضعیت هم خیلی خوب است. ولی اگر قصور کنیم، مسئولیت را انجام ندهیم، زمان را
از دست بدهیم، خدای نکرده برای اسلام شکست حاصل میشود. و این یک کار و نیّتی نیست
که در قلب شما برادران باشد، همه آمدند که این جا برای اسلام پیروزی بیافرینند و
نصرت بیاورند.
پس کشیدن نیرو کار مهّم است و باید با
حرکت دادن و کشیدن نیرو، دشمن را منهدم کنیم، پاکسازی کنیم، جلو برویم. نیرو باید
حرکت کند و حرکت کردن نیرو با حرکت دسته است، که به عهدة فرمانده دسته است. اگر
فرماندة دسته به خوبی توجیه شود با شجاعت، قاطعیت و زمزمه نام ارادهبخش و قوتبخش
«خدایی» آن شب را عمل کند، هیچ ترسی ندارد، نفوذ هم میکند، حمله هم خواهد کرد،
نیرو را خواهد کشید و خواهد برد. ولی خدای نکرده اگر کمی بیتوجهی کند، بترسد، نمیدانم
2 نفرش زخمی شد، 2 نفرش شهید شد، نیرو زمینگیر شود! و دیگر نمیتواند حرکت و عمل
کند و نمیتواند نیرو را هدایت کند و نیرو را بکشد.
پس مهمترین وظیفه چیست؟ کشیدن نیروست.
با شعار، با روحیه دادن، با فریاد یاالله، یا مهدی و با تکبیر، نگذارد نیرو زمینگیر
شود، نیرو را بکشد. و بعضی از تیپها و لشکرهایی که برادران میشناسند و معروف است
و در عملیات ضربتی و با سرعت عمل میکنند، این از سرعت عمل فرمانده دستهها و
فرمانده گروهآنها است. مأموریت که مشخص شد، «أَعِرَ اللهُ جُمْجُمَتِکَ» فرماندهان
سرهایشان را به خدا میسپارند، میافتد جلوی نیرو و به سرعت حرکت میکند. توقف کردن،
زمینگیر شدن، سینهخیز رفتن یا آهسته رفتن در کار ینها نیست. دیدهایم، بعضی از
لشکرها هستند، شبانه تا 30 کیلومتر پیشروی میکنند.
همة نیروها مسلمانند، همه بسیجی هستند،
آموزشهاشان یکی است، خورد و خوراکشان یکی است، پس چطور شده که یک عده با این سرعت
و با قدرت و کارآیی عمل میکنند، ولی بعضیهاشان ضعیف عمل میکنند.
این سؤال به فرماندة دسته و فرماندة
گروهان برمیگردد. فرمانده دسته و فرماندهان گروهان و گردان هم در داخل نیروست و
با درگیری پیشاپیش نیرو حرکت میکند و نمیگذارد که نیرو زمینگیر شود، از تاریکی
شب استفاده کرده نفوذ میکند. این که پنج تا خمپاره آمد، ده تا خمپاره آمد بماند،
نه! تیربار آمد بخوابید زمین، هیچ کار نکنید، نه! تیربار آمد میگوید،
بخوابید زمین، به آرپیجی زن میگوید: دو تا آرپیجی بزن، به تیربارچی میگوید: یا
الله، شلیک کن و به نیرو میگوید: حرکت کن و غیره؛ به این ترتیب، نیروها را میکشد.
و واقعاً در عملیاتها دیدهایم، حالا شاید اسم بردن کار درستی نباشد، بعضی از
لشکرها و تیپها هستند که کارهای بزرگی انجام میدهند.
پس یکی کشیدن نیروست که فرمانده در اثر
فشار دشمن، آتش دشمن، موانعی که در پیش دارد، خودش نسبت به عملیات و مسئولیت و
وظیفهای که دارد توجیه باشد ـ از پشت آن تپه میرود، از داخل آن کانال میرود، 2
تا کانال رد میشود، به جادة آسفالته میرسد، این کار را میکند، آن کار را میکند
ـ خودش توجیه میشود، نیروهایش را هم تا حدی توجیه میکند، پیشاپیش نیروهایش، بدون
توجه به این که خمپاره میآید، آتش دشمن میآید، چه کار کنیم؟ ماندهام! گم
شدهام! حرکت میکند، به آرپیجیزن، دستور آتش میدهد. تیربارچیاش را توجیه میکند.
تانک که شب کارآیی ندارد، تانک در شب چه میخواهد بکند، یا فرار میکند و یا میماند
و منهدم میشود. فقط میماند، سنگر دشمن که اگر پنج تا آرپیجی انداخته شود یا دو
تا خمپاره بیافتد از بین خواهد رفت. پس برای این که از خمپاره و آتش دشمن خلاص
شوید، باید سریعاً نیرو را به دشمن نزدیک کنید. هر چه نیرو به دشمن نزدیکتر شود،
از آتش خمپاره و توپی که از عقب میزنند راحت میشوید. میماند کالیبر کوچک،
تیربار، آرپیجی که این تیربار و آرپیجی در دست دشمن هم هست، در دست دشمن هم هست،
ولی در شما چیزی هست، که در او نیست آن هم ایمان است. اگر به ایمان مسلّح شوید،
بدانید که پیروزی نزدیک است، انشاءالله، بیش از این مزاحم اوقات عزیزان نمیشوم و
شما را به خداوند رحمان میسپارم.
والسلام
علیکم و رحمهالله و برکاته.