سروده آیت الله وحید خراسانی وی گـوهر درج عـزّ و تـمکین ای دخـتر عـقل و خـواهر دین ای عـلم و عـمل مـقیم کـویت عـصمت شـده پـای بند مـویت هـمشیره مـاه و دخت خـورشید ای مـیوه شـاخسار تـوحید فــرخــنده نگــین خـاتمیّت وی گــوهر تــاج آدمــیّت پس تـخت تـرا بـقم نشـا ندند شـیطان بخاطب " قم " بـرانـدند ناموس خدای جـایش اینجا ست کاین خانه بهشت و جای حوّ است زین خـاک که چشـمه حـیاتست انـدر حـرم تـو عـقل مـاتست جانی است که در تن جهان ا ست جسمی که در این زمین نهان است عکسـی بود از قـم و خراسـان ایــن مــاه مـنیر و مـهر تـابان مشکاه صفت به این دو مـصباح ایــران شـده نـور بخش ارواح حق داند و وصف عرش و کرسـی از ایـن دو حـرم دِلا چه پرسی محتاج تر از همه " وحیدی " است هرکس به درت بیک امیدی است نظر یادت نره مشتی |